از شمارۀ

در آغوش عدم

راه‌نگاریiconراه‌نگاریicon

من هم همین‌طور

نویسنده: هنگامه الهی‌فرد

زمان مطالعه:3 دقیقه

من هم همین‌طور

من هم همین‌طور

این‌که یک نفر به‌جای ۹ ماهه، ۷ ماهه به دنیا آمده باشد، چیز خاصی است. یا مثلاً این‌که کسی علی‌رغم ضربه‌ی هولناکی که در بچگی به سرش وارد شده، خیلی باهوش باشد. این‌که کسی شناسنامه‌ی غیرایرانی داشته باشد هم همین‌طور. هر چیزی که بتوان برای بقیه تعریف کرد و کسی مشابه آن را تجربه نکرده باشد، خاص محسوب می‌شود.

 

بیشتر آدم‌ها فکر می‌کنند که چیز خاصی در زندگیشان نداشته‌اند؛ چون بیشتر اتفاقات زندگی دستمالی شده است و خیلی‌ها تجربه‌اش کرده‌اند. همین هم می‌شود که وقتی دور هم جمع می‌شویم و کسی چیزی می‌گوید، همه با هم وسط حرفش می‌پرند تا تأییدش کنند، چون همه آن را تجربه کرده‌اند و می‌دانند دارد از چه چیزی حرف می‌زند؛ مانند یک تجربه‌ی شخصی مشترک.

 

شنیدن اسم یک شهر کوچک در یکی از ایالت‌های ناشناخته‌ی کشور دورافتاده‌ی کانادا، شاید فقط برای یک لحظه جذاب به نظر برسد؛ اما با تمام شدن جمله، تاریخ انقضای آن هم در ذهنمان تمام می‌شود. انگار نه انگار که آن شهر کانادایی وجود دارد و کسی از اطرافیانمان متولد آن‌جاست.

 

نداشتن تجربه‌های خاص از آن‌هایی که کسی تا حالا نشنیده باشد، گاهی به من حس نبودن می‌دهد؛ حس وجود نداشتن. انگار که کاری در زندگی‌ام نکرده‌ام که بخواهم یا بتوانم تعریفش کنم، یا حتی درباره‌اش بنویسم. این حس را وقتی داشتم یادداشت‌های ارسال‌شده برای مسابقه‌ی جستار‌نویسی وقایع‌نگاران را می‌خواندم، هم تجربه کردم.

 

هر کدام از جستارهایی که برای مسابقه ارسال شده بودند، یک وجه بارز زندگی را چسبانده بودند به «نبودن»: یکی از عزیز سفرکرده‌اش گفته بود، یکی از عزیز بیمارش، یکی هم از هم‌صحبتی‌اش با بیماری که چند دقیقه بعد از صحبت‌شان مرده است. چند نفری هم جوری کتاب‌هایی که خوانده بودند و فیلم‌هایی که دیده بودند و بازی‌های کامپیوتری‌ای که کرده بودند را به رخ خواننده کشیده بودند، که حس می‌کردم منی که این‌ها را نمی‌دانم و نشنیده‌ام، حتماً باید از پشت کوه آمده باشم.

 

تا قبل از این شماره، اکثر یادداشت‌های وقایع اتفاقیه را که می‌خواندم، «عه من هم همین‌طور» مثل زیرنویس در پس ذهنم می‌گذشت؛ یا تجربه‌ی مشترکی با تجربه‌ی نویسنده داشتم، یا حداقل تا حد قابل‌توجهی مشابه. اما این شماره جور دیگری به نداشته‌هایم تلنگر زد؛ یا بهتر است بگویم به «نزیسته‌هایم». چیزهایی که خواندم باعث شدند که بیشتر بخواهم وجود داشته باشم، تجربه کنم و بدانم. یادداشت‌های شماره‌ی ۱۱۹ وقایع اتفاقیه، زیرنویس فیلم‌های خواندنی‌ام را گرفت و از یک‌جایی به بعد دیگر هر چیزی که می‌خواندم برایم شبیه تماشای فیلم‌های اسپانیایی بود. دیگر نمی‌گفتم «من هم همین‌طور»، حتی گاهی با خودم می‌گفتم «بهتر که همچین تجربه‌ای نداشته‌ام».

 

در آغوش عدم اولین شماره‌ای است که به نزیسته‌ها می‌پردازد؛ به‌طور دقیق‌تر، به زیستن در میان نزیسته‌ها. برای اولین بار به استقبال نداشته‌ها و ازدست‌داده‌ها می‌رویم و شما را با خودمان همراه می‌کنیم.

هنگامه الهی‌فرد
هنگامه الهی‌فرد

برای خواندن مقالات بیش‌تر از این نویسنده ضربه بزنید.

instagram logotelegram logoemail logo

رونوشت پیوند

نظرات

عدد مقابل را در کادر وارد کنید

نظری ثبت نشده است.